کد مطلب:326787 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244

داوری در طرز نوشتن و اسلوب کتب باب
در این خصوص بسیار بحث شده و علی القاعدة مخالفین از آن انتقاد شدید كرده اند و بابیه دفاع نموده اند. انتقاد مخالفین بیشتر در مورد عدم رعایت قواعد نحوی و صرفی است و این كاملا درست است. زیرا اولا این ایراد وارد است كه اگر باب قصد قرآن سازی نداشته چرا كتب خود را بیشتر به عربی نوشته. پیغمبر هر قوم به موجب نص قرآن مجید از میان مردم برخاسته و به زبان مردم سخن گفته و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم. حضرت ختمی مرتبت در میان مردمی ظهور كرد كه در فن فصاحت و بلاغت و رموز شعر و سخن به مرتبه ی قصوی رسیده بودند و به این هنر خود را سخت سرفراز می دانستند. از میان چنین مردمی پیغمبر اكرم برخاست و معجزه ای آورد، مناسب زمان و بالاتر از مرحله ی تصور مردم زمان. معجزه ی پیغمبر اكرم قرآن بود یعنی غایت فصاحت و بلاغت و چندین بار هم تصریح فرموده كه اگر جن و انس برخیزند از «اتیان بمثل» یك آیه عاجز خواهند بود و حق هم همین است. زیرا از آن روزگار تا كنون چه بسیار از دین سازان به معارضه برخاسته و مشق قرآن نویسی كرده اند ولی از عبدالله بن مقفع گرفته تا سید علی محمد، هیچكس توفیق نیافته و عظمت قرآن همیشه محفوظ مانده. آری خداوند فرموده «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون». این تأكید صریح حضرت باری تعالی است و هیچكس نمی تواند آن را منكر شود. خداوند كتاب خود را حفظ كرده و می كند. چه خوش گفت ملای رومی:

مصطفی را وعده كرد الطاف حق

كه بمیری و نمیرد این سبق
من كتاب و سنتت را حافظم

بیش و كم كن را ز قرآن رافضم

قرآن كتاب خداست نه كسر و تحریف در آن راه دارد نه معارضه و رقابت با آن ممكن است. كلام خالق بالاتر و برتر از كلام مخلوق است. در عبارات باب بیش از هر چیز اغلاط صرفی و نحوی مشهود است. وقتی هم به سید باب و یا به مریدانش این موضوع را تذكار می دادند آنان در جواب چنین می گفتند: «اگر نكته گیری در اعراب قرائت یا قواعد عربیه شود مردود است. زیرا كه این قواعد از آیات برداشته می شود نه آیات بر آنها جاری می شود. شبهه ای نیست كه صاحب آیات نفی این قواعد و علم به آنها و اظهار این نوع آیات و كلمات عظمته نیست» (مأخوذ از بیان فارسی باب اول از واحد ثانی) اما این طفره است. زیرا چه نسبت خاك را با عالم پاك و این مقایسه هرگز معنی ندارد و در طریقت انصاف كفرست. كسانی مانند كنت دوگوبینو و نیكلا خواسته اند از اسلوب نوشتن او دفاع كرده عبارات آن را مؤثر و جذاب و آهنگ دار جلوه دهند و حتی شخص اخیر درین خصوص می نویسد آن را به مسیو هوداس معلم عربی در مدارس الجزیره نشان دادم و او گفت «گو اینكه در بعضی موارد مغلوط است ولی جنبه ی ادبی دارد». اما مسیو هوداس اگر اطلاعاتش در زبان عربی وسیع بود، كتاب سیرة جلال الدین را به آن وضع مغلوط چاپ نمی كرد و به ناچار متوجه سقطات و اغلاط آن می شد. هم گوبینو،
هم نیكلا، اظهار تمایل و ابراز احساسات نسبت به باب كرده اند و نظر آنها بی طرفانه نیست. به نظر من نوشته های عربی باب بی نهایت ثقیل و مرموز و برای فهم بسیار مشكل است به طوری كه گاهی غیر قابل فهم می شود و اغلب تكرارهای بی جا و خسته كننده دارد و با این كه سعی كرده كلمات و مفردات را یك دست بیاورد، ولی طرز جمله بندی به طرزی از سیاق عرب به دور است كه خواننده در فهم مطلب دچار اشكال می شود. بخصوص كه مشتقات ساختگی و خلاف قیاس و سماع در آن دیده می شود. مثلا پیروانش سخت می نازند كه وی در یكی از نامه هایش سیصد و شصت اشتقاق از كلمه «بهاء» كرده و نوشته است. تازه این مطلب مهم نیست بلكه غلط محض است. زیرا تصریف ریشه در زبان عربی كه قالب های معین مثل باب افعال و تفعیل و افتعال.... و صیغ خاص اسم فاعل و مفهوم و صیغه مبالغه... دارد كار مبتدیان زبان عرب است. عمده ی اشكال و اصل مطلب در اینست كه شخص بداند هر ریشه ی در چه قالبهائی ریخته شده و به اصطلاح به چه بابی رفته است یا نرفته. زیرا بنای لغت عرب بیشتر بر سماع است نه بر قیاس و ریشه ی «صدر» اگر به باب تفعیل رفته و «تصدیر» شده در باب استفعال نرفته و «استصدار» نیامده و بالطبع از این صورت، اسم فاعل (مستصدر) نیامده و هكذا ریشه های دیگر. سیصد و شصت اشتقاق از كلمه «بها» كار هر طفل ابجد خوانی است. ولی اهمیت مطلب در این است كسی بداند كه از این ریشه چند صورت و قالب آمده است و از این سیصد و شصت، قسمت اعظم آن با سیاق زبان عرب مطابق نیست و بالنتیجه غلط است، آن
هم غلط فاحش و افحش. معمولا نامه ها و كتب باب با خطبه و مناجات و حمد خدا شروع می شود و در این قسمت درست تقلیدی ناقص از قرآن كریم است و حتی اغلب عبارات قرآن مجید را بعینه یا با تفاوت جزئی به نام خود آورده است و از این حد كه می گذرد و به مطلب می پردازد، سنگینی و اغلاق و اشكال آن شروع می شود و اغلب اوقات چنان كه گفتیم كلمات مخالف قواعد صرف و جملات ناسازگار با اصول نحو در آن پیدا می آید. صاحب كتاب «باب و بها را بشناسید» برای نمونه قسمتی از نوشته های او را نقل كرده و نموداری از اسلوب ثقیل و متصنع و مغلوط او به دست داده است و ما نیز قسمت هائی كوچك از كتب مختلف او نقل می كنیم تا نمونه ای به دست داده باشیم و بر داوری ما در اسلوب نگارش غلط و عامیانه ی وی شاهدی عادل باشد. اینك قسمتی از لوحی كه پیروانش سخت بدان می نازند. آثار النقطة جل و عز البیان فی شؤن الخمسة من كتاب الله عزوجل كتاب الفاء بسم الله الابهی الأبهی بالله الله البهی البهی، الله لا اله هو الابهی الابهی الله لا اله الا هو البهی البهی، الله لا اله الا هو المبتهی المبتهی، الله لا اله الا هو المبهی المبهی الله لا اله الا هو الواحد البهیان. ولله بهی بهیان بهاء السموات و الارض و ما بینهما و الله بهاء با هی بهی ولله بهی بهیان بهیة السموات و الارض و ما بینهما و الله بهیان مبتهی مبتهاء و لله بهی بهیان ابتهاء السموات و الارض و ما بینهما و لله بهیان مبتهی مبتها
این بود مقدمه ی لوحی كه بهائیان خیلی به آن اهمیت می دهند و خواننده خود درك می كند كه سراسر این جملات از لحاظ معنی نارسا و از لحاظ لفظ خلاف اصول علم صرف و تصریف لغات در عربی است. تازه مقصود نویسنده چیست معلوم نیست. به همین جهت باز قسمتهای دیگری ازین لوح مهم!! را می آوریم تا خواننده را اطلاع بیشتری بر سبك و اسلوب مدعی و بدعت گذار بی مایه حاصل آید: هذا كتاب من عندالله المهیمن القیوم الی من یظهره الله انه لا اله الا انا العزیز المحبوب ان اشهد انه لا اله الا هو و كل له عابدون. انا قد جعلناك جلالا جلیلا للجاللین و انا قد جعلناك جمالا جمیلا للجاملین و انا قد جعلناك عظیمانا عظیما للعاظمین و انا قد جعلناك نورا نورانا نویرا للناورین و انا قد جعلناك رحمانا رحیما للراحمین قل انا قد جعلناك عزانا عزیزا للعاززین قل انا قد جعلناك حبانا حبیبا للحاببین. باز از همین لوح معروف كه بهائیها آن را در حق میرزا حسین علی می دانند: تبارك الله من رب ممتنع منیع و تبارك الله من ملك مقتدر قدیر و تبارك الله من سلط مستلط رفیع و تبارك الله من عظم معتظم عظیم و تبارك الله من شمخ مشتمخ شمیخ و تبارك الله من بذخ مبتذخ بذیخ و تبارك الله من فخر مفتخر فخیر و تبارك الله من ظهر مظتهر طهیر و تبارك الله من قهر مقتهر قهیر و تبارك الله من غلب مغتلب غلیب... الخ.
این است آنچه به اسم «كتاب» برای معتقدین به خود آورده و لطف كلام در این است كه این نوشته ها را «معجزه ی» خود می داند. معجزه ای كه نه سر دارد نه ته. نه از لحاظ ادبی اهمیتی را حائز است نه از لحاظ دینی یا فلسفی یا علمی. برای نشان دادن اسلوب مكرر و دراز نویسی لاطائل وی من عقیده دارم همین مقدار كافی است. ولی برای این كه توهمی نشود كه ما یك قسمت را فقط ذكر كرده ایم اینك نمونه های دیگر: یا خلیل بسم الله الاقدم الاقدم بسم الله الواحد القدام بسم الله المقدم المقدم بسم الله القادم القدام بسم الله القادم القدام بسم الله القادم القدوم بسم الله القادم القدمان (بعد از 25 تكرار دیگر) - بالله الله الواحد القدام بالله الله المقدم المقدم بالله الله القادم القدام، بالله الله القادم القدوم بالله الله القدام المقدوم (بعد از ده سطر دیگر به همین نحو تكرار) الله لا اله الا هو الاقدم الاقدم، الله لا اله الا هو الواحد القدام. الله لا اله الا هو المقدم المقدم. الله لا اله الا هو المقدم المقدم. الله لا اله الا هو القادم القدام. الله لا اله الا هو القادم القدوم. الله لا اله الا هو القادم القدمان. الله لا اله الا هو القادم المتقدم (بعد از ده سطر دیگر به همین نحو) اننی انا الله لا اله الا انا الاقدم، اننی انا الله لا اله انا الاقدم اننی انا الله لا اله الا انا الواحد القدام (به همین نحو 18سطر دیگر تكرار می شود) باز از یك لوح دیگر: بقوله ان هذا آثار نقطة عزوجل فی شئون الخمسة. بسم الله
البهی الابهی. الحمد لله الذی قد اظهر ذاتیات الحمدیات با طراز طرزا طرازا طرزانیه و اشرق الكونیات الذاتیات باشراق شوارق شراق شرقانیة و الاح الذاتیات البازخیات بطوالع بدایع رقایع منایع مجد قدس متناعیه، استحمد حمدا ما حمده احد من قبل و لا یستحمده احد من بعد. حمدا طلع و اضاء و اشرق فانار و برق فأباد و اشرق فاضاء و تشعشع فارتفع و تسطع فامتنع حمدا شراقا ذو الاشتراق و براقا ذوالابتراق و شقاقا ذو الاشتقاق، رقاقا ذو الارتقاق. حقاقا ذو الاحتقاق. كناز ذو الاكتناز، ذخار ذو الاذتخار، فخار ذو الافتخار و ظهار ذو الاظتهار. آیا این نوشتها به هذیان یك تبدار شبیه نیست؟ اما اسلوب نگارش فارسی او از لحاظ روانی و سادگی و عمق معنی!! عینا مانند نوشته های عربی وی است و در این آثار جز بعضی حروف و روابط، دیگر كلمه ی فارسی دیده نمی شود و اسلوب جمله بندی به صورت جمله های بان عربی ولی مغلوط است به طوری كه اغلب اوقات فهم آن غیر ممكن ست. بخصوص كه به رمز و كنایه صحبت می كند. مثلا در خطاب به ملا محمد علی ملقب به قدوس می گوید «یا محمد قبل علی» یا این كه خود را «ذات حروف السبع» می خواند (حروف كلمه علی محمد هفت است) و گاهی هم برابر عددی اسامی را می نویسد. اینك جملاتی چند از كتاب آن فارسی وی، تا اسلوب فارسی نوشتن او نیز روشن شود: